افکار ناشناخته ی من

فعلا که هستیم؛ دنده نرم هر آن‌چه پیش آید.

زندگی ادامه دارد🙂

/ بازدید : ۱۵۸
ناگزیرترین حالتِ زندگی اینجاست که *ادامه دارد...*
 
آدم‌ها می‌روند، دلخوشی‌ها به پایان می‌رسند، زمانه سخت می‌گیرد و دلیل محکمی برای خندیدن نمی‌ماند، اما هر طلوع آفتاب، این واقعیتِ اجتناب‌ناپذیر را به صورتِ انکارِ آدم‌ها می‌کوباند که "زندگی ادامه دارد".
رفتنی‌ها می‌روند، ماندنی‌ها می‌مانند، عزادارها رخت سیاهشان را بیرون می‌کنند، دستی به موهایشان می‌کشند و برای ادامه‌ی روزمرگی‌هایشان راهیِ جاده‌های پرپیچ‌و‌خمِ زندگی می‌شوند، بلاها فرو می‌ریزند، آدم‌ها زیر آوارها مدفون می‌شوند، خودشان را بیرون می‌کشند، می‌تکانند و با تمام درد، ناگزیرند به ادامه، ناگزیرند به فراموشیِ دیروزها و سرسپردن به امروزها...
واقعیت این است که ما ذرات معلقی در فضای بیکرانه‌ی روزگاریم و مشکلات و احساسات و دردهایمان تاثیری روی جریان پیش‌رونده‌ی زمان ندارد!
اسب زمان، بی‌تفاوت و دیوانه‌وار، به پیش می‌راند و زندگی با تمام تلخی و شیرینی و خوبی و بدی‌اش، در غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین حالتِ ممکن، *ادامه دارد...*
 
[نرگس صرافیان طوفان]
۴

روزنوشت ۳۱ تیر📄

/ بازدید : ۱۳۸

خب الان از اون وقتاییه که عجیب حس کردم چقد مامانمو دوست دارم ،چقد واقعا قلبش بزرگه و پر از محبت😍.اینجانب فردا امتحان فیزیک عمومی داره با استادی که کارش انداختنه مثل آّبه خوردن بچه های پزشکی دارو دندون حتی بچه های خودمون ترم پیش که باهاش فیزیک پیش دانشگاهی داشتیم ۲۷ نفرو انداخت فقط منو دوتا دیگه پاس شدیم.و فیزیک عمومیم درسه سختیه خدایی،این استاده هم از هر لحاظ مزخرفه بزور حرف میزنه کتاب فیزیک هالی دی رو ازش بگیری یه کلمه هم نمیتونه بگه مثه انشا فیزیک درس میده🤦🏻‍♀️😑.بنده وقتایی که امتحانم سخت باشه و چیزیو یاد نگیرمم دیگه اخلاقه سگی پیدا میکنمم و پاچه کله اعضای خانواده رو به یه طریقی میگیرم.مامانم بنده خدا هم مطلومتراز همه گیر اوردم اوله صبح با خشونت سرش داد زدمو اونم ناراحت شد گفت ایشالا که بیفتی واقعا دیگه اشک تو چشم جمع شده بود میگفتم نکنه آه کشیده دلش شکسته نفرینم کنه فردا بیفتم چون واقعا این استاده غیر قابل تحمله حوصله اینکه یه ترم دیگه باهاش ای درسو بردارم اصلا ندارم😥🤦🏻‍♀️.خلاصه همینجوری خودم ناراحت شدم بعد از ۱ ساعت اومده میگه وضعیتت چطوره سفیدی قرمزی یا هشدار ووایساده جلو آینه واسم میرقصه و دلقک بازی در میاره😂😅.اونجا بود که حس کردم چقدر من دوسش دارم چقد زود فراموش کرده چقد به فکرمه واقعا اگه نبود که من رسما سکته رو زده بودم.اونجا بود که فهمیدم چقد دختره لوس و نازنازی هستم چقد مامانمو اذیت میکنم ولی هیچی نمیگه(البته جرات نداره بگه ها چون خودش اینجوری بارم اورده😂🤦🏻‍♀️😉🤭)

میدونم گفتم امتحانام تموم میشه بعد مطلب براتون منتشر میکنم اما طاقت نیاوردم .در واپسین نفسهای امتحانات به سر میبرم یعنی اینو که فردا بدیم دوتا میمونه بعدش خلاص بالاخره طعم تابستونو میچشم🙂🤗

خبری از انگیزه مثبتمم نیست البته چن روزی استوری اینستا نذاشتم که ازش خبر دار شم ولی هر لحطه که بهش فکر میکنم حالم خوب میشه و انگیزه میگیرم🤗😊

برای امتحانه فردام دعاکنید چون به شدت سخته دعا کنید پاس شم همتونو دوس دارم خیلی زیاد🥰🌹

شهادت امام جواد رو هم به همگی تسلیت میگم 

۶

🙂🌈

/ بازدید : ۱۲۴
‏در زندگى‌تان
کسانى باید باشند
‏که بتوانند با مداد سیاه
‏رنگین‌کمان نقاشی کنند...
 
#اسد_اوزجان
 
 
شبتون آروم🌚
۶

ماآدمها پرشده ایم از تناقص ها

/ بازدید : ۱۵۴
ما آدمها ،
همانقدر که به تصورات و رویاها دست می اندازیم، به حقیقت دچاریم
همانقدر که میخواهیم بدانیم، به کج فهمی دچاریم
همانقدر که عشق می ورزیم ، به نفرت دچاریم
همانقدر که با دوستی خو گرفته ایم، به دشمنی دچاریم
همانقدر که می شنویم ، ناشنواییم
همانقدر که میبینیم ، نابیناییم
همانقدر که لمس میکنیم، سِرّ می شویم
همانقدر که در مسیر می دویم، متوقف می شویم
و همانقدر که پر شوریم ،
در
خود
می شکنیم 
۱۱

در وجود من هزاران زن زندگی میکند👩‍🌾

/ بازدید : ۲۹۴
در وجود من
هزاران زن زندگی میکند
یکی شعر میگوید
یکی روزنامه میخواند 
یکی غذا میپزد
یکی موهایش را میبافد
یکی دموکرات است
آن دیگری  دیکتاتور
اما
زنی هست که دیگر به آینه نگاه نمی کند
او بازمانده ی هجوم ندیدن هاست...
۱

روزنوشت ۲۷ تیر ماه📄

/ بازدید : ۱۲۹

سلام بچه ها امیدوارم حاله همگی تون خوب باشه .راستش خیلی وقته مطلبه جدید منتشر نکردم اخه واقعا وقت نمیکنم امتحانا دست و پاموو به شدت بسته .اومدیم یه برنامه امتحانیه خوب خودمون دادیم به دانشگاه وقتی تاییدش کردن متوجه شدیم که همه درسای سختارو انداختیم اخر 🤦🏻‍♀️.از ۱۴ تیر امتحانا شروع شد خداروشکر تا اینجارو با اقتدارپشت سر گذاشتم .البته ناگفته نماند نوری جون استاده اناتومی و ثبت تصاویر عجیب چرزوند مارو و چون کلا میخواد مچ دانشجو بگیر سوالای خارج از مبحثم داده بود ولی خب دیگه.این امتحان و اموزشه مجازی هر چند چیزی به علم و دانشه ما اضاف نکرد ولی باعث شد کلاسمون متحدشن و یه گروه زدیم که اسمش کمپ حمایت از دانشجوهاست ۱۷ نفریم توش و اونجاا هر امتحانو باهم فکریه هم جواب میدیم 😅😅.البته بگم من خیلی توش فعالیت نمیکنم ولی خب پیشنهاد خوبی بود بنظرم.فردا روزه سختیه امتحان فیزیک پرتو دارم و من چون نطام جدیدم خیلی از این مطالبو نداشتم تو کتابم و برام یه خورده سخته استرس دارم استادشم میگن سخت گیر حالا تا ببینیم فردا چی میشه امیدوارم اینم با اقتدار بتونم رد کنم شما همم مثله همیشه برام دعا کنید .این روزا جز درس و کتاب و امتحان که حالو روزمو داغون کرده و اونقدر تو فشارم که حتی ناهارو شامم تو اتاق میخورم اتفاق یا بهتره بگم معجزه عجیبی داره برام رخ میده که خیلی به پایانش امیدوارم.تنها انگیزم شده همین معجزه صبحا به امیدش لبخند میزنم و باعشق بیدار میشم و شبا با آرزویه اینکه بازم روزه بعد تکرار شه از خواب بیدار میشم.درکناره این همه فشار این معجزه و امید بهش حالمو خوب میکنه.خب دیگه همه چیو گفتم چیزی نمونده دلم برا همتون خیلی تنگ شده ببخشید امتحانام تموم شه باز میام متن میزارم و برا تک تکتون نطر میزارم واقعا الان وقت نمیکنم و یه چیز دیگه امروز روز دهوالعرضه حسابی دعام کنید😊🙏🏻دوستون دارم خیلی زیاد

خب این عکس رو دلم نیومد بزارم سخنان گهر بار مدیر گروه کمپ حمایت از دانشجویان😅دریافت

۸

این داستان بحران و استرس پیش از امتحان😑😐

/ بازدید : ۱۶۱

در ساعاتی پیش که داشتم به پایان درسه نفرت بار انقلاب اسلامیی نزدیک میشدم و میخواستم یه نفسه راحت بکشم آقای س.ع نماینده محترم کلاسمون تو گروه اطلاع رسانی یه پی دی اف فرستاد و گفت این بیانیه ی دوم انقلابه و ۱۲ سوال تستی ازش میاد سه نمره ارفاقی داره و اونجا بود که من رفتم بیرون و با بغض گفتم یکی بره واسم جزوه کپی بزنه و مامانم پرسید جزوه چی گفتم یکی از این استاد نفهم بپرسه که ما فردا امتحان داریم تازه ساعت ۷ عصر جزوه فرستاده و زدم زیر گریه.مامانم گفت زنگ بزن به آقای م که همیشه برات جزوه کپی میکنه بگو کپی کنه تا بریم ازش بگیریم.و اومدم تو اتاقم یا همون لونه همیشگیم و درو محکم بستم مامانم که فهمید خیلی ناراحتم گفت نخون من میخونم تو بقیشو بخون و اونجا بود که من بسی شاد شدمم.و کلی ازش تعریف کردم گفتم وای که چقد من دوست دارمم😅😅🤗🤗😊

خلاصه زنگ زدم آقای م گفت که من ۹ شب به بعد کپی میکنم براتون بیاید ببرید .و به مامانم گفتم نه شب به بعد کی میزنه گفت پس خودت بخون من تایم ندارم.و من باز بغض کردم گفت دختر تو مثه خرم سلطان تو فیلم حریم سلطان میمونی فقط یاد گرفتی بقیه کاراتو انجام بدن همش دستور بدی بقیه اطاعت کنن و من بسی تفکر کردم دیدم راس میگه من دقیقا همونجوریم ولی اگه به زیباییه خرم سلطانم باشمم که دیگه چه عالی😂😂🤦🏻‍♀️

و بنده در این ساعت هنوز استرس دارم چون فردا دوتا امتحان تربیت بندی تستی و انقلاب داریمم برام دعا کنید از هردو سربلند بیرون بیام و مامانم زیر قولش نزنه و بخونه جزوه رو واسه فردا امتحان من و بهم کمک کنه🙏🏻😊

۱۶

پیامدهای روشن کردن وای فای😅😉

/ بازدید : ۱۷۴

امدم یه فاجعه تعریف کنم.ما تو خونه وقتی وای فای روشن میکنیم با تلفن که مامانم یا بقیه حرف میزنن صدا درست به طرف مقابل نمیرسه و صدا خش خش میاد و مامانم سریع میگه بدو وای فای خاموش کن و وقتی من میگم روشن نیست خودش یاد گرفته میره دکمشو میزنه سه سوت خاموشش میکنه تقصیره خودمه یادش دادم والا بلد نبود🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

الان خاله اخریم زنگ زد (چون بنده ۶ تا خاله دارم)و وای فای روشن بود دراومدم میگم سلام میگه وای  از دسته وای فای شما برو خاموش کن و من از شدته تعجب چشام گرد و دهنم به اندازه تمساح باز شده بود که خالم از کجا فهمیده .بعد به مامانم میگم اینقد گفتی خاله هم یاد گرفته.بعد از پشته خط میگه یاد گرفتن نمیخواد دیگه ضایع هست هر وقت روشن میکنی🤦🏻‍♀️😂

و این شد کهه من فهمیدم چه خاله های باهوشی دارم یکی از یکی زیرک تر ماشالا😂😂😂

۲۳

برام دعا کنید🙏🏻

/ بازدید : ۱۴۲

خب سلام به همه دلم حسابی واسه همتون تنگ شده بود .واینکه کم کار شدم از دیروز امتحانامون شروع شده و درگیر درسام واین میون یه اتفاقای دیگه ایم افتاده که الان بازگو میکنم.

دیشب با مامانمو داداشم مجهز به ماسک و دستکش با ماشینه خودمون رفتیم بیرون مامانم یه سری خرید داشت یه سری چیزا هم باید میرسوند دسته خالم .خلاصه اینکه مامانم رفته بود عطاری تویه عطاریه یه خانم اومده بود بدونه ماسک و هیچی و گفته بوده که پسر عموش کرونا داشته رفته خونشون که روز بعدشم مرده و بعد این خانمو بچه هاش تست کرونا دادن و مثبت دراومده خلاصه اومده بوده تو عطاری و از مردم میخواسته پولی چیزی بدن بهش چون پوله ماسک و هیچی نداشته و همه اینو که گفته فرار کردن چون به هر حال فکره جونه خودشه .مامانم مجهز بود خدایی اینجوریم که میگه فاصلش از اون خانم زیاد بوده اما از همون دیروز عصر من تب کردم و بی حالم یه خورده هم گلوم درد میکنه امیدوارم یه سرما خوردگیه ساده باشه اخه تو امتحانامم هست و درسخوندن سخت میشه اگه مریض باشم .

اومدم بگم مثله همیشه که کنارپ بودید دعا کنید برام که خدایی نکرده کرونا نباشه و حالم زود رو به راه شه 🙏🏻

همتونو دوست دادم خیلی زیاد💜⭐

 

۸

چالش رنگ👀

/ بازدید : ۲۰۴

سلام بچه ها خب از شدته بیکاری و بی حوصلگی به ذهنم‌ رسید که یه چالش ایجاد کنم و اونم چالشه رنگه .اومدم بگم رنگ مورد علاقتون چیه؟ و چی باعث شده به این رنگ علاقه داشته باشید؟و این رنگ رو به کدوم آدم تو  زندگیتون میدید؟

۳۱
عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان