این داستان بحران و استرس پیش از امتحان😑😐
در ساعاتی پیش که داشتم به پایان درسه نفرت بار انقلاب اسلامیی نزدیک میشدم و میخواستم یه نفسه راحت بکشم آقای س.ع نماینده محترم کلاسمون تو گروه اطلاع رسانی یه پی دی اف فرستاد و گفت این بیانیه ی دوم انقلابه و ۱۲ سوال تستی ازش میاد سه نمره ارفاقی داره و اونجا بود که من رفتم بیرون و با بغض گفتم یکی بره واسم جزوه کپی بزنه و مامانم پرسید جزوه چی گفتم یکی از این استاد نفهم بپرسه که ما فردا امتحان داریم تازه ساعت ۷ عصر جزوه فرستاده و زدم زیر گریه.مامانم گفت زنگ بزن به آقای م که همیشه برات جزوه کپی میکنه بگو کپی کنه تا بریم ازش بگیریم.و اومدم تو اتاقم یا همون لونه همیشگیم و درو محکم بستم مامانم که فهمید خیلی ناراحتم گفت نخون من میخونم تو بقیشو بخون و اونجا بود که من بسی شاد شدمم.و کلی ازش تعریف کردم گفتم وای که چقد من دوست دارمم😅😅🤗🤗😊
خلاصه زنگ زدم آقای م گفت که من ۹ شب به بعد کپی میکنم براتون بیاید ببرید .و به مامانم گفتم نه شب به بعد کی میزنه گفت پس خودت بخون من تایم ندارم.و من باز بغض کردم گفت دختر تو مثه خرم سلطان تو فیلم حریم سلطان میمونی فقط یاد گرفتی بقیه کاراتو انجام بدن همش دستور بدی بقیه اطاعت کنن و من بسی تفکر کردم دیدم راس میگه من دقیقا همونجوریم ولی اگه به زیباییه خرم سلطانم باشمم که دیگه چه عالی😂😂🤦🏻♀️
و بنده در این ساعت هنوز استرس دارم چون فردا دوتا امتحان تربیت بندی تستی و انقلاب داریمم برام دعا کنید از هردو سربلند بیرون بیام و مامانم زیر قولش نزنه و بخونه جزوه رو واسه فردا امتحان من و بهم کمک کنه🙏🏻😊