روزنوشت ۲۱ شهریور📝
سلامم دلم واسه همگی تنگ شده نه که فکر کنید به فکرتون نبودمم بودم اما واقعا ذهنم خالیه خالی بودواسه همین نمیدونستم چی بنویسم.امشب بسی با خانواده هوا خوردیم دور دور باماشینو خیلی دوست دارم🤗🤗 وهوا نگم براتون چقد عالی بود .همه چیز خوب بود تا اینکهه دوستم پی ام داد و گفت با ع الف حرف زده باز حثه غیرتو مالکیتم فوران کرد دسه خودمم نیستاا😥😥خلاصه نمیخواسم بیشتر ادامه بده گفتم بیرونم نمیتونم حرف بزنم ولی ول کن نبود که گفتت باشه رسیدی خونه خبر بده بگم چقد اذیت ع الف کردم و چقد حرف زدیم.تازه داشتم یه هوا میخوردماا😥😥باز حسه خفگی و غم رو دلم نشست .بعدش رفتیم بلال خوردیم آخ که چقد خوشمزه بود نتمو روشن کردم دیدم خود ع ال دایرکت استوریمو ریپلای کرده .استوریه اینستام یه عکس بود از آسمون با ابرای قشنگ 😍و نوشته بودم آسمون با این ابرا چی میگه نوشته بود معلومه میخواد بارون بیاد بیلد.درجوابش نوشتم ممنون منو از جهالت رهانیدی🤦🏻♀️.نوشت برو حال کن اصلا گفتم داشتم میکردم اتفاقا اومدم بیرون گفت من اومدم هایپرر 😥😥😥اخه لعنتی من عاشقه هایپرم دیشب بولینگ امشب هایپرر😥😥🤦🏻♀️.گفتم حرومتتت واقعا که گفت جات بسی خالیهه ولی من جای خالیتو حس نمیکنن😐😐.میخواستم بگم ارهه رباتت جای خالیمو حس نمیکنه از ادمه بی احساس چه توقعی میشه داشت😥🥺.و فقط در جواب گفتم که من دور دور تو خیابونو به هر چیزی ارجعیت میدمم و اونم دیگه هیچ نگفت باز اندوه بزرگ به دلم نشست کاش منم هایپر بودم ولی نشد دیگه امشبم گذشت روزا همینطور دارن میگذرن .با دوستام غریبه تر میشم یعنی همش دارم سعی میکنم فاصله بگیرم اینو خودشونم فهمیدن و میگن چتهه سایلنتی.دلیل سایلنتیمو بارها گفتم و فقط یه روز تاثیر داشته باز کاره خودشونو کردن .هر روز که میگذره انگار بیشتر برام غریبه میشن من ادمه تقریبا کینه ای هستم.اما نمیدونم نمیدونم با اینکه ع الف بارها لهم کرد با یه عذر خواهیه کوچیک بخشیدمش دوست دارم هی باهاش قهر کنمم که این رباته بی احساس یه خورده حرفای قشنگ بزنه آخ که چقد ع ال با احساس ادمه قشنگتریع😍.بارها بهش گفتم ولی نمیفهمه .خیلی چیزا رو نمیفهمه مثلا نمیدونه من برای اینکه مشکلاتش حل شن و باز از ته دل لبخند بزنه ختم ۴۰ روزه شروع کردم به خوندن.نمیدونه اون شب بهش دروغ گفتم که هر چی بود خاکستر شد واسه اینکهه ازم دور نشهه .اون خیلی چیزا رو نمیدونه که اگه بدونه هم فرقی نمیکنه