ذهن خط خطی😔
نمیدونم این مطلب رو واسه چی مینویسم .
اولین بار حتی نمیدونم میخوام درباره چی بنویسم.
اونقدر درگیرای ذهنی و روحی تحت فشارم قرار دادنکه شاید فقط دلیله این نوشته خلاص شدن از دست اوناست.
تو دلم اشوبه عجیبی راه افتاده.نمیتونم تمرکز کنم ،اونقدر ثانیه به ثانیه به این افکارخط خطی شدم اصافه میشه که دلم میخواد برم بالای یه همه رو داد بزنم ،همه رو دور بریزم،چون واقعاتحملشونو ندارم.
روحم خستس،حس میکنم دیگه به سختی داره نفس میکشه.
تا دیشب همش از بقیه فرار میکردم ،فکر میکردم هر اتفاقی سرم میاد یا هر ناراحتی که پیش میاد از طرفه بقیس و من بی تقصیرم.
ولی دیدم تنها کسی که باید ازش فرار کنم خودمم.به جا داد زدنه ناراحتیام سره بقیه ،باید همه رو سره خودم خالی کنم که هرچی اتفاقه خوب و بد سرم میاد تقصیره خودمه همش.
خودم کاخ ارزوهامو رو آب میسازم ،خودم عینکه خوش بینی میزنم و به همه اعتماد میکنم.همه و همش از سادگیه خودمه.
تقصیر خودمه فرق خوب و بد رو هنوز تشخی نمیدم.و ادمایی که تو زندگیم دارم و لایق دوست داشتن هستن روتا از دست ندم قدرشونو نمیدم.
و نمیدونم کی قراره بزرگ شم و عاقلانه تصمیم بگیرم و عمل کنم 😔