افکار ناشناخته ی من

فعلا که هستیم؛ دنده نرم هر آن‌چه پیش آید.

کشف بزرگ درمورد استاد🧚‍♀️

/ بازدید : ۱۱۷

بچه ها امشب یه کشف بزرگ کردم یعنی کشف بزرگوو کرده بودم امشب دیگه به کشفم یقین یافتم😂.استاد تکنیکمون واقعا مشکل دارهه اولین بار تو واتساپ ازش سواله فیزیک پرسیدمم کنفرانس داشتم و خب حس کردم استاد فیزیک جوابه سوالمون رو نمیده از این استاد تکنیک پرسیدم اول خودمو معرفی کردم بعد از سه ساعت باز گیر داد اسمت چیهه😑😂🤦🏻‍♀️باز مشخصات دادم گفت سوالاتونو بفرستید فرستادم گفت نفرس زنگ بزن گفتم چشم بعد ده دقه گذشت دوباره واتساپ پی ام داد همی الان زنگ بزن بهش گفتم استاد سوالام تو قسمته شکلهه بعد عکسه کتابی که از روش فیزیک میخونیم رو فرساده میگه ای کتابو تهیه کن حالا من عکسایی که واسش سند کردم از رو همین کتاب بود😂😂🤦🏻‍♀️😑.بعد میگم استاد همین کتابه عکسا میگه خب هیچی گفتم زنگ بزنی کتاب بهت بگم بعد گفتم استاد سوالام گفت سوالای فیزیکو از استاد فیزیکتون بپرس من نمیتونم تو درسه استاده دیگری دخالت کنم😐😐😐.میخواستم بگم خب همون اولش میگفتی نتمو حروم نکنم داست بفرستم و ته بحثمون باز پرسید اسمت چیه و ترمه چندی😐😑😑🤦🏻‍♀️😂.دیگه رسما خیل یمراعاتشو کردم بلاکش نکردمم .خب اون اتفاق گذشت و امروز یه سوال داد گفت جوابشو پی ویش بفرستیم و سوال تو کتابه ما نبود من از ترم بالاییامون پرسیدم و جوابو فرستادم وقتی سین کرد دیدم داره تو وات بهم زنگ میزنه😑😂😂😂🤦🏻‍♀️سریع واتو ترک کردم بالاخره زنگ زدنشو گداشت کنار و نوشت اشتباه با ذکر منبع بنویسید و من گفتم سرچ زدم تو نت نبوده از ترم بالاییا پرسیدم  و اینا بعد برگشته میگه منظورم سولفات باریم خوراکیههه😑😑😐دوسته ترم بالام گفت خدا خودش شفاش بده تو قلب همش تزریقیه خوراکی کجا بوده ای قلبو مریو باهم قاط زدههه😂😂🤦🏻‍♀️واین بود پی بردم واقعا این استاد مشکل داره😂😂🚶‍♀️🚶‍♀️هربار رفتم پیویش منو از کارم پشیمون کردههه🤦🏻‍♀️

۵

این من هستم💁🏼‍♀️

/ بازدید : ۸۵

این من هستم🙋‍♀️

یه دخترم ساخته شده ازجنس قلب،تصمیماتی که میگیرم همه احساسین خیلی کم پیش میاد منطقی باشم😇.

از پس تنها کاری که برمیام درس خوندنه هیچ هنره دیگه ای ندارم جز درس خوندن کله عمرمم تو اتاق پای کتابام بودم🤪.

دختره حساس و زودرنجیم دیر صمیمی میشم اما امان از روزی که صمیمی بشم دیگهه ولتون نمیکنم😂🤦🏻‍♀️.

توی مواجه با مشکلات بیشتر فرار میکنم .کم پیش میاد که وایسم و با مشکلم بجنگمو خیلیم زود اشکم درمیادولی درکل دختره صبور و مقاومیم و این خصوصاتو بهمرور زمان تو خودم ایجاد کردم🙂☺️

خیلی خوش خندم زیاد میخندم کلا تو زندگیم جدی نیستم🤗و عاشقه رقصیدنم 💃💃و معتقدم راهیه که کله انرژیای منفی رو قشنگ ازم دور میکنه واهنگای قریم زیاد تو گوشیم هست.به خواننده خاصی نمیتونم بگم علاقه دارم هر آهنگی به دلم بشینه دان میکنم ولی از لحاظ قیافه بابک جهانبخش رو دوست دارم و اهنگاشم گوش میدم چون صداش حسه خوبی بهم میده ولی آهنگای شاد بهنام بانی و بقیه هم تو گوشیم زیاد دارم.

زود اعتماد میکنم به اطرافیانم زیادم تواین مورد ضربه خوردم ولی باز آدم نشدم🤕🤦🏻‍♀️.

کلا دختره صاف و صادق و مهربونیم و به شدت دلسوزم و اصلا طاقت ناراحتی و دلشکستگیه کسیو ندارم🥺.

قبلا همیشه اولویتم بقیه بودن اما خیلی تو این مدت رویه خودم کار کردم و شما با ورژنه جدیدم الان روبه رو هستید الان واسه خودم  بیشتر وقت میزارم و خودمو تو اولویت قرار میدم😌.

عاشقه مامانمم و خانوادم البته داداشمو فاکتور بگیرید چون خصوصیاتشو اصلا نمیپسندم😑.

اهله کتاب خوندن نیستم یعنی وقتشو هم ندارم ولی فیلم زیاد میبینم خصوصا فیلمای درام و عاشقانه.جدیدا که این فیلم ترکیه تودرم رابزن بدجور دلمو بردههه😅😍و همش میگم میشه منم یه سرکان بولات داشته باشم یعنی🥺😅.

به قدرت عشق اعتقاد دارم ولی معتقدم که عشق توی زمان مناسب باید سراغ آدما بیاد و ادما باید چارچوب های رو توی عشق رعایت کنن و خط قرمزارو رد نکنن تا بتونن رابطه پایدار داشته باشن.

و اینکه از وقتی یاد گرفتم که آدمایی که تو زندگیم اذیت میکنن رو از زندگیم حذف کنم و توقع و انتظاری از بقیه نداشته باشم خیلی آرامشم بیشتر شده🙂🥰.

اصلا اهله ورزش نیستم‌ ازدرسه ورزشم همیشه متنفربودم نمیدونم چرا🤕

و شعارم تو زندگیم اینه که آدمی باشم که خودم به خودم افتخار کنم وازنگاه کردنه به خودم توآینه خجالت نکشم و از لحظه  لحظه زندگیم لذت ببرم چون فقط یه بار زندگی میکنم✌🏻😉.

واینکه توزندگیتون فقط ببینید خودتون چی میخواید نزارید حرفا وقضاوتای بقیه روتون تاثیر بزاره 😊

بازم پوزش من دیر دیدم که توسط آقا امیر به این چالش دعوت شدم و کلا دیر به دیر میام بیان چالشه خوبی بود و ممنون ازدعوتتون🙏🏻😊

 

 

 

 

۰

زندگی برای خودم یا برای چشمو هم چشمی با دیگران؟😑

/ بازدید : ۱۲۱

هر چی بیشتر میگذره بیشتر درک میکنم چقد بچه های همسن تویه خانواده سخته واقعا.تا یادمه هر وقت شکایت کردم گفتم چرا اینا اینجورین مامانم میگفت برین دانشگاه بزرگ شید درست میشه رفتم دانشگاه بزرگ شدم ۲۱ سال از عمرم گذشت ولی هنوز این اوضاع ادامه داره وحتی وخیم تر شده.هر چی مرورو میکنم یه خاطره خوب از این افراد که اسمشونو گذاشتم اقوام فامیل ندارم .همه جاازشون ضربه خوردم ،همه جا نیش و کنایه زدن ولی هربار خصوصا مامانم سکوت کرد هیچ جوابی نداد بارها گفتم جواب بده همین یکی مثله تو سکوت کرده که این فکر میکنه هر حرفی بخواد میتونه بزنه.یه بار دیگه واقعا از حد تحملم شنیدنه دروغاش خارج شد جلو کله خانواده بهش گفتمم حقش بود میخواست این تلنگرو حتی بدتر رشتمو مسخره کرد کلاسایی که رفتم برگشت گفت کلاس رفتنات بی هدفه رشتت به درد نخوره جلو خودم اصلا هم خجالت نکشید اون روز منم هیچ خجالتی نکشید یه بار تو عمرم جلوش وایسادمباز این مادرو پدر پاشدن رفتن خونش که ناراحت نباش و معذرت خواهی نذاشتن بفهمه کی جلوش وایساده نذاشتن کارمو بکنم و خب اکنون باز داستانه جدید.من خرداد پارسال رفتم کلاسه پیانو و کلاس رانندگی خب کرونا  اومدو کلاسا بسته شد و نتونستم ادامه بدم حالا رفتن واسه دخترشون چمیدونم ارگ پیانوعه دیجیتال خریدن .و حالا مامانم باز گیر دادن که بیا ببرمت شیراز کلاس پیانو.من میخوام همیشه تو یه قدم جلوتر باشی🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️.این حرفا واقعا اونقدر برام بی معنی شدن که یعنی چی واقعا کله ۲۱ ساله زندگیم شده رقابت با اینا من هرکاری کنم اونا میکنن واونا هر کاری کنن منو خانواده مجبور به اینکار میکنن.واقعا موندم تاکی برای دیگران وچشم هم چشمی قراره زندگیمو ادامه بدم و پیش برم همینطور ۲۱ سال از عمرم گذشت و من هیچی نفهمیدم

۴

بحث کنکور و فشار حرف های اطرافیان😖

/ بازدید : ۱۵۳

همه چیز خوب بود داشتم زندگیمو میکردم راهمو میرفتمم.واز طرفی یادمه وقتی اومدم دانشگاه گفتم دیگه تموم شدهه آزاد شدم از بند کنکورو او درساا ولی با شنیدنه حرفای استاد راهنماا که گفت آقای نوریی بهترین استاد دانشگاه باسوادترین استاد آناتومیی کارشناس ارشد رادیولوژی همیشه میگه اگه زمان برگرده عقب باز کنکور شرکت میکنم.تمام ذهنمو افکارم بهم ریختم حس کردم این دوسالی که دانشگاه خوندم اصلا این همه مدتی که درس خوندم پوچ بوده به پایان نرسیده بلکه تازه بعداز این ۴ سال قراره شروع شهه.فکر کردن به کنکوره دوباره حالمو بد کرد باعث شد احساس خفگی کنم .اتاقی که بعداز کنکور شده بود جایگاه امن برام بهم حسه قفس بده زندان بده دلم میخواست ازش فرار کنم.حالم بد شد هروقت اسم کنکور میاد حالم بد میشه اون جای زخمی که بعداز کنکور بخاطره اعصاب روبدنم موند تازه داشت ترمیم میشد حس میکنم دوبارهه پررنگتر شدنن😢🥺.اینا تقصیره بقیس فشارا و حرفای بقیس باعث شد مریض بشمم .نتونم نفس بکشمم باعث شدم برگردم به عقب ببینم کله عمرمو بخاطره بقیه زندگیه کردم فقط یه رشتمو خودم انتخاب کردم و باعشق واردش شدم اونم اینقد از ترم یک هی مامان گفت انصراف بده بیا بیرون که الان به جایی رسیدم که خودمم نمیدونم چه حسی به رشتم دارم پاک گیج شدم .مثه ادمایی که وسطه دوراهین گیر کردن این رشته چیزه که باید تمومش کنم خودم انتخابش کردم با عشق واردش شدم بخاطرش جنگیدم و دوسش دارم من از لحظه لحظه سره کلاسه نوری بودن کیف کردم لذت بردم کلی چیزا یاد گرفتم و حس میکنم خیلی چیزا هست که بخوام باز ازش یاد بگیرم.من همکلاسیامو دوست دارم بهشون عادت کردم و بیشترازهمه خواهراموو میگم خواهر چون دیگه اینقدر صمیمی شدیم و کنارهمم خاطره رقم زدیم این مدت کمم که دیگهه هیچ حسه غربتی بینمون نیست همش عشق و صمیمیتهه.خیلی فکر کردمم کله این مدتووو به این نتیجه رسیدم که چقد بده آدم تو خانوادش بچه ی همسن خودش داشته باشهه بعدم رقابته ناسالم باهاش داشته باشه یعنی خانواده ها باعث بشن که  این حسادتو رقابته کوفتی مثه آتیش به جونه منو بچه های همسنم تو خانواده بیفتهه اونا نشستن و من رفتم دانشگاه چون تصوره اینکه یه بار دیگهه بشینم پای این کتابا و پشته کنکور بمونم واسم سخت بود واقعا ولی الان ترمه سه ام و اونا هنوز نشستن نه واسه پزشکی دندون دارو واسه رشته های دیگه که من یادمه به رتبم میخورد و از اون کسی که واسم انتخاب رشته کردم پرسیدم و گفت به دردت نمیخورهه و باید علاقه داشته باشی وواسم نزد اون رشته هارو البته دوره ما این رشته ها تو بورس نبود الان دوسالیه که خیلی اومده تو بورس و دیدن اشتغال زایی داره و  حالا هرچی دیگه گذشته و هی مامان میگه دعا کن اونا به این دو رشته رتبشون نخوره .والا خودت افسوس میخوری که با این توانه علمیت زود هولکی شدی رفتی دانشگاه مامان نمیفهمه من خودم دغدغم این هست نگرانه این موضوع هستم با گفتنش داغمو هی تازه میکنه اصلا الان وقته گفتنش نیست.به قوله خواهرام خیلیا دوست دارن جای تو باشن الان خیلیا سه سال نشستن و رادیو اوردن تو باید از رشتت از حالت لذت ببری نه ناراحت باشی مگه تو چند بار دیگه میشه بیست سالت و میتونی خوش باشی جوونی کنی .درس یه بخشی از زندگیه ول یهر چی تو عمرم نگاه میکنم من همش درس خوندم کله زندگیمو صرف درس کردم.دلم حسابی پر بود دیگه ببخشید سره شمارم درد اوردم.جدا از این اکنون گردن دردی گرفتم که دردش تویه دست چپمم انداخته ودرده فوق العاده بدیه نه میتونم بخوابم نه بشینم😢.

مثه همیشه اومدم بگم مهربونا واسم دعا کنید که همه چیز خوب پیش بره و حالم خوب شه و اگر دارویی چیزی واسه گردن درد سراغ دارید بهم پیشنهاد کنیدد 🙏🏻💞😊

۴

روزنوشت پاییزی ۲۸ آبان🍂🍁

/ بازدید : ۱۰۶

سلام بچه ها باز دلم کشید بیام اینجا یهویی دلم هواتونو میکنه بس که شما خوبید💗😉😇.بس که فضای بیان آرامش بخشهه😍.خب اومدم بگم نمیدونم شما هم فیلم طنز صفر بیست و یک شبکه سه یا فیلم از سرنوشت سه شبکه دو رو میبینید من‌که به شدت عاشق این دو فیلم شدم از ۸ و ۴۵ دقیقه تا ۱۰ تلویزیونه خونه ماله منه و من بسی خوشحالمم 😅😅😂همیشه غصه میخوردم چرا بقیه تلویزیون میبینن ولی هیچ فیلمی نیست که من دوست داشته باشم که بخوام بخاطرش تلویزیونو تصرف کنم😅ولی بالاخره این دو فیلم باعث شدن من از مجازی و گوشی ساعتی دورباشمم که هم گوشی یه خستگی بخوره هم این چشمای بیچاره.واقعا با این وضع اموزش مجازی بس که مجبوریم چشممون رو گوشیو لبتاب باشه هم چشامون ضعیف میشه هم گردن دردو سردرد بخاطره این نور لبتابو گوشی خلاصه که این آموزش مجازیم خودش اوضاعی شده واقعا.خب داشتم میگفتم فیلم صفر بیست و یک که طنزه  و میتونه تو این بحرانه کرونایی لبخند رو لباتون بیاره و ازسرنوشت که نگم الان که مجموعه یک و دوش تموم شده و من به شخصهه خیلی پیگیر نبودم و یکو دو رو خیلی ندیدم ولی عاشقه قسمته سه شدمم واقعا بنظرم قشنگه و اینم بگم رو کیسان دیباج یا شخصیت سهراب بسی کراش زدم کله فیلم به عشقه این میبینم🥺😅🤗.و عاشقه اون لحظات عاشقانش با آرزوام این بشر واقعا چه شخصیته کیوتی داره جذبش ،صداش 😅😅🥺خیلی خوبه امیدوارم که این دوتا فیلم تموم نشن چون تنها ساعاتین که من اندکی از این مجازی فاصله میگیرم اگه نمیبینید که پیشنهاد میکنم ببینید اگه میبینیدم که چه بهتر

خب من این آهنگو که توی از سرنوشت بود دان کردم وعاشقش شدم امیدوارم شماهم گوش بدید و لذت ببرید💗😇🍂دریافت

دوستون دارم خیلی زیادد😇🤞🏻

۵

بارون کرونایی🌧🌧

/ بازدید : ۱۳۰

سلام سلام امروز بعد از مدتهااا هوس نوشتن کردمم .البته هوسه نوشتنو دارم منتها درسها و فیلمها ی رگباری که استادااا میزارن دیگه هوش و حواس نمیزاره واقعااا🤦🏻‍♀️.من موندمم بخداا اینا روزی که باهاشون کلاس داشتیمم هنر میکردن خیلیی میتونستن یک درسو تا اخرش بدن که اونم اگه واقعا معجزه میشد تموم میکردن درسو الان یه روز میان ۷تا فایل بارگزاری میکنن .مجال نفس کشیدنم ازمون گرفتنن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😢.ولی از طرفیی امروز یه روزه بارونیه قشنگه اینجا آی که چقد دلم بارونه پاییزی میخواست با این شدت ،چقدر دلمم واسه قطره های بارون رویه پنجره اتاقم که بخاطره دیدنشون باید از کمد مثه گربه بزنم بالا تنگ شده بود واقعا😅😅.چقد دلم میخواست الان بیرون بودمم زیره بارونن ولی این کرونا امان از این کرونا که نمیشه میگن بارونااا هم خطراکن تو این مدتت 😢😢.اخ که این کرونا معلوم نیست تا کی میخواد ادامه بده واقعا چند نفر دیگه باید جونشونو بدن تو این راه معلوم نیست.امیدوارم تو این روزا هیچکس هیچ عزیزشو بخاطره کرونا از دست نده و هممون بتونیم جون سالم به در ببریم.امیدوارم یه روز بیاد باز بتونیم همو محکم درآغوش بکشیم بدونه ترس از این بیماری.امیدوارم یه روز بیاد این فاصله هایی که بینمون افتادهه بخاطره این بیماری رفع بشههه.و به زندگیه قشنگمون برگردیم😇😊

۵

ما یک مشت بازنده ایم🙁🤕

/ بازدید : ۲۲۰
آدم هایِ بی معرفتی هستیم !
زود برایِ هم تکراری می شویم
زود از هم خسته می شویم .
انگار عاشق شدن را یادمان نداده اند
پایِ حرف ماندن را ،
وفاداری را ؛
یادمان نداده اند .
اولش برای به دست آوردنِ هم ،
به هر دری می زنیم
به هم که رسیدیم ؛
مقایسه می کنیم ،
دنبالِ عیب هایِ هم می گردیم ،
و راحت از هم سیر می شویم .
انصافا که آدم هایِ بی اراده و
سر درگمی هستیم ،
به حرف و قول هایمان
هیچ اعتباری نیست .
ما یک مشت بازنده ایم
که انتقامِ نداشته هایمان را ؛
از رابطه ها و آدم هایِ بی گناه
می گیریم.
 
#نرگس_صرافیان‌طوفان
✨🌿
۸

روزنوشت ۲۱ شهریور📝

/ بازدید : ۱۵۰

سلامم دلم واسه همگی تنگ شده نه که فکر کنید به فکرتون نبودمم بودم اما واقعا ذهنم خالیه خالی بودواسه همین نمیدونستم چی بنویسم.امشب بسی با خانواده هوا خوردیم دور دور باماشینو خیلی دوست دارم🤗🤗 وهوا نگم براتون چقد عالی بود .همه چیز خوب بود تا اینکهه دوستم پی ام داد و گفت با ع الف حرف زده باز حثه غیرتو مالکیتم فوران کرد دسه خودمم نیستاا😥😥خلاصه نمیخواسم بیشتر ادامه بده گفتم بیرونم نمیتونم حرف بزنم ولی ول کن نبود که گفتت باشه رسیدی خونه خبر بده بگم چقد اذیت ع الف کردم و چقد حرف زدیم.تازه داشتم یه هوا میخوردماا😥😥باز حسه خفگی و غم رو دلم نشست .بعدش رفتیم بلال خوردیم آخ که چقد خوشمزه بود نتمو روشن کردم دیدم خود ع ال دایرکت استوریمو ریپلای کرده .استوریه اینستام یه عکس بود از آسمون با ابرای قشنگ 😍و نوشته بودم آسمون با این ابرا چی میگه نوشته بود معلومه میخواد بارون بیاد بیلد.درجوابش نوشتم ممنون منو از جهالت رهانیدی🤦🏻‍♀️.نوشت برو حال کن اصلا گفتم داشتم میکردم اتفاقا اومدم بیرون گفت من اومدم هایپرر 😥😥😥اخه لعنتی من عاشقه هایپرم دیشب بولینگ امشب هایپرر😥😥🤦🏻‍♀️.گفتم حرومتتت واقعا که گفت جات بسی خالیهه ولی من جای خالیتو حس نمیکنن😐😐.میخواستم بگم ارهه رباتت جای خالیمو حس نمیکنه از ادمه بی احساس چه توقعی میشه داشت😥🥺.و فقط در جواب گفتم که من دور دور تو خیابونو به هر چیزی ارجعیت میدمم و اونم دیگه هیچ نگفت باز اندوه بزرگ به دلم نشست ‌کاش منم هایپر بودم ولی نشد دیگه امشبم گذشت روزا همینطور دارن میگذرن .با دوستام غریبه تر میشم یعنی همش دارم سعی میکنم فاصله بگیرم اینو خودشونم فهمیدن و میگن چتهه سایلنتی.دلیل سایلنتیمو بارها گفتم و فقط یه روز تاثیر داشته باز کاره خودشونو کردن .هر روز که میگذره انگار بیشتر برام غریبه میشن من ادمه تقریبا کینه ای هستم.اما نمیدونم نمیدونم با اینکه ع الف بارها لهم کرد با یه عذر خواهیه کوچیک بخشیدمش دوست دارم هی باهاش قهر کنمم که این رباته بی احساس یه خورده حرفای قشنگ بزنه آخ که چقد ع ال با احساس ادمه قشنگتریع😍.بارها بهش گفتم ولی نمیفهمه .خیلی چیزا رو نمیفهمه مثلا نمیدونه من برای اینکه مشکلاتش حل شن و باز از ته دل لبخند بزنه ختم ۴۰ روزه شروع کردم به خوندن.نمیدونه اون شب بهش دروغ گفتم که هر چی بود خاکستر شد واسه اینکهه ازم دور نشهه .اون خیلی چیزا رو نمیدونه که اگه بدونه هم فرقی نمیکنه

۰

برای محبوبم💫🦋

/ بازدید : ۱۶۵

مینویسم برای محبوبی که نمی‌ دانم کیست ، کجاست و‌ چه می کند ؛
به تو سلام ! 
اکنون که‌ نمی دانم‌کجایی و‌ کیستی آسوده تر با تو سخن می گویم . 
من از شب های تنهایی ام با تو صحبت می کنم . 
شب هایی که کلمات ، دست می برند به گلویم و‌ تا مرز خفگی با آن ها جلو می روم ، وقتی تلاشی برای رهایی از دستشان ندارم ...
شب هایی که رازهای سربسته ی قلبم را بیرون می کشم از بایگانی دل ، صدباره مرور میکنم شان با خودم و دوباره با مُهرِ «محرمانه» مُهر و مومشان میکنم. 
محبوبم اکنون که این حرف ها را نمی شنوی با فراغِ بال برایت شرح می دمشان !
من ، سراغِ روزهایی را از خودم میگیرم که «خنده» انتخابم بود نه تقدیری در مسیرِ لحظه هایم ،
همان روزهایی که آسمان شکلِ دیگری برای پرنده ها آغوش می گشود ، که زمین خاکِ بهتری برای روئیدن داشت ، که هوا صاف تر از این بود ، که درخت سایه ای بلندتر برای نشستن داشت ...
آن روزها چه شد؟ کجا رفت ؟ می دانی تو ؟!
من ، بازیِ بازیگرانِ این صفحه را بارها با همان سناریوی قدیمی شان دیده ام ، همه اش را از بَرَم ! 
اکنون باید با تو به تماشایِ چه بنشینم ؟!
من ، بر سرِ خستگی هایم کلاهِ شادی می گذارم ! 
کلاهِ شادی اش را همین چند وقتِ گذشته از همان مغازه ی پوشالی در انتهایِ خیابانِ «آمدم نبودی» خریده ام ...
تو‌ کلاهِ قشنگ تری داری ؟!
من ، با شادی هایم گوشه ای خلوت می کنم ،
بر سر تپه ای نه چندان بلند حوالی خانه می نشینیم ، 
می نشینیم به تماشای آدم ها و می خندیم با خنده هایشان ...
می توانی اینگونه با ما به تماشای شادی بنشینی ؟!
محبوبم ! 
مرا ببخش که نمی توانم با خنده های تو به وجد آیم ،
مرا ببخش که کلاهی شاد برای خستگی های تو ندارم ،
مرا ببخش که تصویری برای با تو دیدن نمی بینم !
محبوبم ! 
گاهی مرا از دور تماشا کن ،
گاهی بیا و نمان ،
گاهی برو و بخوان ، بخوانم با صدایی که ندانم کجایی ، که پیدایت نکنم ، که بی تو ماندن را تقدیرِ خود بدانم !
محبوبم ! مرا ببخش ...

۳

دلخوش باش😊💫

/ بازدید : ۲۰۸
دلخوش باش
به باریکه‌‌ی نوری که از بین چین‌های پرده،
روی تخت تابیده
به کتاب نیمه‌کاره‌ی روی میز...
به داغی فنجانت در هوای سرد
دلخوش باش؛
به دو صندلی که هنوز روبه‌رو‌ی هم‌اند
به تنظیم کردن زنگ ساعت برای #صبح فردا...
به دفترچه‌ی کوچکی
که رویاهایت را نگه‌ میدارد!
که معنی همین ریزریز های ساده
شاید
"زندگی ادامه دارد" باشد...
۱۲
عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان